آیدلِ مورد علاقه من🐇🌸 [9]
__________________________________________________
نامجون در مخفی رو باز کرد و همه وارد شدن و به اطراف نگاه میکردن تنها کسی که با تعجب نگاه میکرد یوکی بود
(چند تا عکس میزارم برای تصور بهتر ولی شما یه شهر فوق کیوت و شلوغ تصور کنید که تمام آدمای توش ایدلن معمولی ولی کیوت دیگه یه جورایی مثل کارتونا که یه دریچه باز میشه و یه شهر قشنگ معلوم میشه)
یوکی:چه خوشگله(با دهن باز)
جیمین:آره خیلی...حالا بریم توی شهر(با خنده)
و بعد همه داخل شهر راه افتادن..
یوکی:یه..سوال
نامجون:بپرس!
یوکی:میگم..آیدلا فقط اینجا برای خرید و بیرون رفتن میان مغازه دار ها کین؟
نامجون:فن ها
یوکی:چییییی؟؟؟؟؟؟(با داد)
نامجون:خب...ببین از سرتاسر جهان اون فن هایی که خیلی مورد اعتماد بودن رو جمع کردن از بین فن های همه گروه ها و به اینجا آوردن البته این فن ها دیگه اینجا زندگی میکنن ولی خب از اونجایی که قابل اعتمادن میشه اونارو بیرون برد....ما هم بهت اطمینان داشتیم تصمیم گرفتیم تورو به اینجا بیاریم
یوکی:ووووااااوووووو
جیمین:میگم ما بریم یکم خرید کنیم....جونگکوک تو میتونی یوکی رو ببری به کافه ی بلینک ها؟(چشمک)
نامجون:آره جونگکوک تو ببرش به کافه بلینک ها(خب همینطور که توضیح دادم فن ها توی این شهر کار میکنن و این کافه بلینک هاست مثلا فروشگاه اکسوال و شهربازی یوئنا و این چیزا هم هست)
جونگکوک:باشه حتما(با ذوق)
*فلش بک قبل اومدن یوکی خوابگاه*
جونگکوک:بچه ها...من میخوام یه چیزی بگم...
نامجون:بگو
جونگکوک:منمیخوامبایوکیقراربزارموتوشهربهشاعترافکنم
شوگا:نَ مَ نَ؟ ودف برادر..از قدرت رپ استفاده نکن به درد نمیخوره الان😐
جونگکوک:من میخوام با یوکی قرار بزارم و تو شهر بهش اعتراف کنم
جیمین:اووووووو
جین:باشه داوش اوکی
نامجون:ببرش به کافه بلینک ها ماهم میریم فروشگاه
تهیونگ:موفق باشی🤕
جونگکوک:واقعا ممنون(:
*پایان فلش بک*
جونگکوک:خب....یوکی بیا بریم
یوکی:ها...چی...یعنی چیزه بریم(:
و بعد جونگکوک دست یوکی رو گرفت و به سمت کافه حرکت کردن(خب..یه توضیح راجب کافه بلک پینک بدم ببینید بالای کافه نوشته بلک پینک به انگلیسی ها! بعد همه جای کافه تم بلک پینکه که کار فن هاست و بقیه مغازه ها هم بر اساس فندوم تم داره که البته همه ایدلا حق استفاده دارن)
وارد کافه شدن...
جونگکوک:بیا اون جا بشینیم
و با انگشت به میز آخر کافه اشاره کرد
یوکی:باشه(:
و بعد روی میز آخر کافه نشستن
جونگکوک:خب...سفارش بده(:
یوکی:اوه...حتما...
و سفارش رو تحویل دادن....
جونگکوک:خب...نمیدونم از کجا شروع کنم....چجوری بگم
یوکی:راحت بگو....اینجوری بهتره
جونگکوک:خب..بیا قرار بزاریم
و بعد چشماش رو بست
یوکی:ها؟(مات و مهبوت)
جونگکوک:میگم....میشه قرار بزاریم؟ لطفا اگه جوابت منفی الان بگو
یوکی:چرا....چرا باید منفی باشه وقتی ۷ ساله بدون اینکه بهت فکر کنم نمیتونم بخوابم؟(از اون فکرا نه 😐)
جونگکوک:یعنی قبوله؟(با شک)(بچم باهوش بودا یه مدت از نامجون دوره فقط😐)
یوکی:آره دیگه🤦🏻♀️
جونگکوک:آخ جووون
و بعد از روی صندلی بلند شد و یوکی رو بغل کرد
جونگکوک:وایییی خیلی دوست دارم(:
یوکی:منم خیلی دوست دارم(:
و بعد از کافه بیرون اومدن تا به سمت اعضا برن...
یوکی:خب....فروشگاه از کدوم طرفه؟
جونگکوک:اونا الان رفتن به پارک کیپاپر ها ماهم باید اونجا بریم(بچه ها پارک و میدون اصلی شهر مال کیپاپر ها یا همون مولتی فن هاست)
یوکی:باشه بریم...
و بعد جونگکوک دست یوکی رو گرفت و یوکی هم با لبخند
دستاشون رو بهم قفل کرد و به پارک رسیدن....
نامجون:سلام..خب؟
جونگکوک:یعنی چی خب؟
نامجون:جین....من دیگه رد دادم
جیمین:خب...خنگه خدا(فیکه🤌🏻)منظورش این چی شد؟
جونگکوک:ما قرار میزاریم...
اعضا:اوووو
جیمین:تبریک بست فرند بیا بغلم فقط کوکی خرپف میکنه ها
یوکی با خنده جیمین رو بغل کرد و بعد بقیه اعضا
نامجون:خب.....به خوابگاه بریم؟
همه:آره بریم
و به سمت در مخفی خوابگاه حرکت کردن
..
...
وارد خوابگاه شدن و با چیزی که دیدن خشکشون زد...
خب....تموم شد😐🤌🏻
راستی ژانر ترسناکه پس فکر نکنید آخرشه و اینا خیلی ادامه داره😈
کپی ممنوع🚫🚫🚫
نویسنده:KIM_ISOMY
نامجون در مخفی رو باز کرد و همه وارد شدن و به اطراف نگاه میکردن تنها کسی که با تعجب نگاه میکرد یوکی بود
(چند تا عکس میزارم برای تصور بهتر ولی شما یه شهر فوق کیوت و شلوغ تصور کنید که تمام آدمای توش ایدلن معمولی ولی کیوت دیگه یه جورایی مثل کارتونا که یه دریچه باز میشه و یه شهر قشنگ معلوم میشه)
یوکی:چه خوشگله(با دهن باز)
جیمین:آره خیلی...حالا بریم توی شهر(با خنده)
و بعد همه داخل شهر راه افتادن..
یوکی:یه..سوال
نامجون:بپرس!
یوکی:میگم..آیدلا فقط اینجا برای خرید و بیرون رفتن میان مغازه دار ها کین؟
نامجون:فن ها
یوکی:چییییی؟؟؟؟؟؟(با داد)
نامجون:خب...ببین از سرتاسر جهان اون فن هایی که خیلی مورد اعتماد بودن رو جمع کردن از بین فن های همه گروه ها و به اینجا آوردن البته این فن ها دیگه اینجا زندگی میکنن ولی خب از اونجایی که قابل اعتمادن میشه اونارو بیرون برد....ما هم بهت اطمینان داشتیم تصمیم گرفتیم تورو به اینجا بیاریم
یوکی:ووووااااوووووو
جیمین:میگم ما بریم یکم خرید کنیم....جونگکوک تو میتونی یوکی رو ببری به کافه ی بلینک ها؟(چشمک)
نامجون:آره جونگکوک تو ببرش به کافه بلینک ها(خب همینطور که توضیح دادم فن ها توی این شهر کار میکنن و این کافه بلینک هاست مثلا فروشگاه اکسوال و شهربازی یوئنا و این چیزا هم هست)
جونگکوک:باشه حتما(با ذوق)
*فلش بک قبل اومدن یوکی خوابگاه*
جونگکوک:بچه ها...من میخوام یه چیزی بگم...
نامجون:بگو
جونگکوک:منمیخوامبایوکیقراربزارموتوشهربهشاعترافکنم
شوگا:نَ مَ نَ؟ ودف برادر..از قدرت رپ استفاده نکن به درد نمیخوره الان😐
جونگکوک:من میخوام با یوکی قرار بزارم و تو شهر بهش اعتراف کنم
جیمین:اووووووو
جین:باشه داوش اوکی
نامجون:ببرش به کافه بلینک ها ماهم میریم فروشگاه
تهیونگ:موفق باشی🤕
جونگکوک:واقعا ممنون(:
*پایان فلش بک*
جونگکوک:خب....یوکی بیا بریم
یوکی:ها...چی...یعنی چیزه بریم(:
و بعد جونگکوک دست یوکی رو گرفت و به سمت کافه حرکت کردن(خب..یه توضیح راجب کافه بلک پینک بدم ببینید بالای کافه نوشته بلک پینک به انگلیسی ها! بعد همه جای کافه تم بلک پینکه که کار فن هاست و بقیه مغازه ها هم بر اساس فندوم تم داره که البته همه ایدلا حق استفاده دارن)
وارد کافه شدن...
جونگکوک:بیا اون جا بشینیم
و با انگشت به میز آخر کافه اشاره کرد
یوکی:باشه(:
و بعد روی میز آخر کافه نشستن
جونگکوک:خب...سفارش بده(:
یوکی:اوه...حتما...
و سفارش رو تحویل دادن....
جونگکوک:خب...نمیدونم از کجا شروع کنم....چجوری بگم
یوکی:راحت بگو....اینجوری بهتره
جونگکوک:خب..بیا قرار بزاریم
و بعد چشماش رو بست
یوکی:ها؟(مات و مهبوت)
جونگکوک:میگم....میشه قرار بزاریم؟ لطفا اگه جوابت منفی الان بگو
یوکی:چرا....چرا باید منفی باشه وقتی ۷ ساله بدون اینکه بهت فکر کنم نمیتونم بخوابم؟(از اون فکرا نه 😐)
جونگکوک:یعنی قبوله؟(با شک)(بچم باهوش بودا یه مدت از نامجون دوره فقط😐)
یوکی:آره دیگه🤦🏻♀️
جونگکوک:آخ جووون
و بعد از روی صندلی بلند شد و یوکی رو بغل کرد
جونگکوک:وایییی خیلی دوست دارم(:
یوکی:منم خیلی دوست دارم(:
و بعد از کافه بیرون اومدن تا به سمت اعضا برن...
یوکی:خب....فروشگاه از کدوم طرفه؟
جونگکوک:اونا الان رفتن به پارک کیپاپر ها ماهم باید اونجا بریم(بچه ها پارک و میدون اصلی شهر مال کیپاپر ها یا همون مولتی فن هاست)
یوکی:باشه بریم...
و بعد جونگکوک دست یوکی رو گرفت و یوکی هم با لبخند
دستاشون رو بهم قفل کرد و به پارک رسیدن....
نامجون:سلام..خب؟
جونگکوک:یعنی چی خب؟
نامجون:جین....من دیگه رد دادم
جیمین:خب...خنگه خدا(فیکه🤌🏻)منظورش این چی شد؟
جونگکوک:ما قرار میزاریم...
اعضا:اوووو
جیمین:تبریک بست فرند بیا بغلم فقط کوکی خرپف میکنه ها
یوکی با خنده جیمین رو بغل کرد و بعد بقیه اعضا
نامجون:خب.....به خوابگاه بریم؟
همه:آره بریم
و به سمت در مخفی خوابگاه حرکت کردن
..
...
وارد خوابگاه شدن و با چیزی که دیدن خشکشون زد...
خب....تموم شد😐🤌🏻
راستی ژانر ترسناکه پس فکر نکنید آخرشه و اینا خیلی ادامه داره😈
کپی ممنوع🚫🚫🚫
نویسنده:KIM_ISOMY
۱۱.۲k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.